کد مطلب:313644 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:184

نتیجه ی توسل به قمر بنی هاشم است، نه کار من
2. در تاریخ 6 / 4 / 1368، كه مطابق با شب سه شنبه بود، در بیمارستان فیروزآبادی به علت عارضه ی چشمم بستری بودم. آن شب، در اثر مصرف داروهای زیاد، خوابم نمی برد. قرص خواب آور دادند، نخوردم و گفتم تسبیح از قرص بهتر است. در دل شب به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام توسل پیدا كردم و ختم «یا كاشف الكرب عن وجه الحسین علیه السلام اكشف كربی بحق أخیك الحسین علیه السلام» را دو سه بار تكرار كردم؛ خوابم برد. در حدود اذان صبح خواب دیدم كه در حضور مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج سید صدرالدین صدر «قدس سره» (متوفی صبح روز شنبه 19 ربیع الثانی 1373 ق) هستم و فرزندشان آیت الله آقای سید رضا صدر هم هستند. ایشان به آقا رضا صدر فرمودند مقداری پول و كتاب در اختیار این جانب قرار دهند. بنده گفتم: به پول احتیاجی ندارم. با اصرار، پول و كتاب را دادند، و بعد فرمودند هدیه ی ایشان را بیاور. ایشان از بالای اطاق یك سینی آوردند كه در داخل آن یك قطعه طلا قرار داشت و بر روی آن قطعه الله بزرگی نقش شده بود. وقتی آن را دیدم به فكرم افتاد این همه طلا را برای چه می خواهم؟! و اظهار كردم كه احتیاجی ندارم.

فرمود: هدیه را به او بدهید، زیرا ایشان نام آبا و اجداد ما را می برد؛ حق او است. بیدار شدم. صبح طالع شده بود. فردای آن روز، صبح چهارشنبه، آقای دكتر سید مصطفی بهشتی سابق الذكر آمد و گفت: امروز یك معاینه از چشم شما بكنیم، ببینیم



[ صفحه 472]



وضع چشمتان چه طور است؟ زیرا اكثر دكترها گفته بودند كه خون ریزی در ته چشم شما واقع شده است و دیدتان دوباره برنمی گردد.

رفتیم برای معاینه. بعد از انجام معاینه، دكتر صدا زد: چه كرده ای كه برخلاف مبنای پزشكی، برای چشمت دید پیدا شده؟!

گفتم: اگر برنمی گشت، دكتر بهشتی نبود. گفت: خیر، بهشتی از این كارها زیاد كرده و خبری نشده، بگو ببینم چه كرده ای؟!

گفتم: از من كاری جز مقداری خواندن اوراد و اذكار برنمی آید، و جریان توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را نقل كردم. بسیار خوشحال شد و گفت: بهبودی چشمتان، نتیجه ی توسل است، نه كار من!